سلام خداي مهربونم

دوباره اومدم ك وقتتو بگيرم

امتحانامم ك شرو شده و من تا الان دو تاشو دادم

خدا يا چرا اينجوري شدم؟

حواسـم كجاس؟

چرا بي دقتي ميكنم؟

چرا همش دلم ميگيره؟

چرا ب زور درس ميخونم؟

فكرم همش كجاس؟

چرا برا درس رياضي ك اينقد دوسش داشتم اينقد بي دقتي كردم؟

چرا اين همه سوال درباره خودم تو ذهمه ك جوابشو نميدونم؟

اي خداااااااااااااااااا

كمكم كن...!!!!!

داداشـم اومد

پنج شنبه صبح اومد

برا همين خيلي كم ميام نت

چون همش اون پشت سيستمه

خدا يا برا امتحاناي بعديم بيشتر كمكم كن

تو ك ميبيني من تمام تلاشمو ميكنم...

خيلي دوستدارم خداي مهريونم

نظرات شما عزیزان:

م صادقي

ساعت22:22---29 ارديبهشت 1392

[وب سایت]

سکوتم را از صداي تنهاييم بدان .. نميخوانم و نميگويم چون درونم هيچ بوده و تو آمدي برايم قصه هايي از عشق سراييدي و به من قصه باران آموختي ميداني قصه باران قصه شستن غمهاست و درون انسانها پر از غم و تنهايي است ونگاهم به باران تو افتاد و ناگهان تمام تنهاييم را فراموش کردم و به تو و داشتن تو ميبالم تنهاتر از يک برگ با باد شاديها محجورم درآبهاي سرور آور تابستان آرام ميرانم
نور دلیل تاریکی بود و سکوت دلیل خلوت، تنها عشق بی دلیل بود که تو دلیل آن شدی

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: